حقایق کمک رسانی از زبان دکتر مردانپور
دکتر مردان پور : من به عنوان یک پزشک به وظیفه انسانی ام عمل کردم
کردپرس: یکی از جلوه های زیبای صعود کوهنوردان ایران به قله اورست جدای از صعود سرفرازانه آقای رضا شهلایی و خانم پروانه کاظمی، کمک انسان دوستانه دکتر مردانپور پزشک فداکار کرمانشاهی به آقای حسین بهمنیار کوهنورد مطرح کشورمان بود که در حین صعود به قله اورست دچار مشکل حاد تنفسی شده بود. عملی انسان دوستانه که با انعکاسی شتابزده از سوی رئیس انجمن پزشکی کوهستان ایران بدون اینکه این دو کوهنورد (دکتر مردانپور و آقای بهمنیار) نقشی در آن داشته باشند، دچار حاشیه ای ناخواسته گشته و اسیر دست تأیید یا تکذیب های بعضاً شتاب زده و غیر منصفانه شد.
یکی از کسانی که در این میان نامهربانی زیادی در حق وی شد دکتر مردانپور پزشک وظیفه شناس و خوشنام کرمانشاهی بود. پزشکی که به نحو احسن وظیفه خود را در قبال یک مریض انجام داده بود ولی در این میان از وی نه تنها هیچگونه تقدیر و تشکری نشد بلکه برخی تنها به دنبال این بودند که وی این کمک را در چه ارتفاعی از قله و به چه منظور انجام داده است!
مصاحبه با دکتر مردانپور را در ادامه مطلب بخوانید….

دکتر مردانپور عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه و “فوق تخصص دست” از دانشکاه کنتاکی آمریکا است.
تخصص اصلی وی پیوند اعضای قطع شده و به خصوص “دست” می باشد که در این کار زبانزد جراحان ایران است. در مورد مسایل پیرامون صعود به قله اورست گفتگوی مفصلی را با دکتر مردانپور انجام داده ایم که در پایین بخش مربوط به کمک های وی به آقای بهمنیار (به دلیل اهمیت زمانی) را می خوانید. لازم به ذکر است که مشروح این مصاحبه خواندنی به زودی بر روی سایت خبرگزاری کردپرس قرار خواهد گرفت.
آقای دکتر مردانپور از لحظه مواجهه اولیه تان با آقای بهمنیار بگوئید ایشان در کجا را دیدید؟
در روز بیستم ماه می نزدیک ساعت ۳ و ۴ صبح بود که در نقطه ای به نام “بالکونی” و در ارتفاع ۸۶۰۰ متری قله اورست به آقای بهمنیار رسیدم که با کمک “شرپا”یشان در حال بازگشت بودند. ایشان حدود ساعت ۸ شب و نزدیک به ۴ ساعت زودتر از ما از کمپ چهار به سمت قله راه افتاده بودند. طی دیدار کوتاهی که با ایشان داشتم فهمیدم مشکل تنفسی پیدا کرده اند و قادر به صعود نیستند. آقای بهمنیار تنگی نفس داشت و مدام سرفه می زد و من توصیه کردم که یواش یواش به پائین برگردد.”شرپا”یی که همراه وی بود زیر بغلش را گرفته بود و کمکش می کرد که به سمت پائین بیاید.
لحظه ای که شما از کنار آقای بهمنیار رد شدید آیا ایشان تقاضای کمک برای انتقال به کمپ اصلی را مطرح نکردند؟
نه؛ ایشان چنین تقاضایی را مطرح نکردند. اینگونه نبود که در برخی رسانه ها عنوان شده بود من آقای بهمنیار را از آن بالا روی دوش گرفته ام و تا کمپ اصلی آورده ام. خود ایشان قدرتمند بود و آن “شرپا”یی که کمکش می کرد هم جوان و نیرومند بود.
البته مطمئن باشید اگر وضعیت ایشان به گونه ای بود که نیازمند کمک من بودند؛ بی درنگ صعود خود را نیمه کاره رها می کردم و به کمک ایشان می شتافتم. کما اینکه هنگامی که بعداً ایشان را دیدم با وجود خستگی بسیار از هیچ کمکی دریغ نکردم.
پس ایشان تقاضای کمک نکردند و وضعیتشان به گونه ای بود که خودشان می توانستند پائین بروند؟
بله همینطور است. من هم “بالکونی” را که رد کردم دو، سه ساعت دیگر هم به صعود ادامه دادم که هوا بسیار بد و طوفانی شد؛ به گونه ای که هیچ کسی نمی توانست جلوتر برود وهمه در حال بازگشت بودند. در ضمن من خیلی نگران وضعیت آقای بهمنیار بودم و اینکه باید هرچه زودتر به پائین منتقل شود. من با توجه به این وضعیت تصمیم گرفتم صعود را متوقف کنم و به کمپ اصلی برگردم. در مسیر بازگشت و قبل از کمپ چهار آن دو را دیدم که با سرعت کمی در حال پائین رفتن بودند. خوشبختانه آقای بهمنیار یک “شرپا”ی خوب و بسیار مسئولیت پذیر داشتند که زیر بغل ایشان را گرفته بود و البته خودش هم خیلی قوی بود چون به هر حال ایشان عضو تیم ملی کوهنوردی هستند. در آن شرایط به دلیل نبود امکانات کسی نمی توانست کاری برای ایشان انجام دهد و فقط کپسول اکسیژن به وی وصل بود. در کمپ چهار یک استراحت مختصر کردیم و دوباره راه افتادیم. من مرتب با پائین تماس می گرفتم ولی وضعیت به گونه ای بود که هلیکوپتر هم نمی توانست بالا بیاید. هدف این بود که ایشان سریع پائین بیاید و ارتفاعش را کم کند و هیچ کار دیگری نمی توانستیم انجام دهیم. شب را هم در کمپ دوم خوابیدیم.
در آنجا هم اکسیژن گرفتند و آنتی بیوتیک مصرف کردند. چون چیز دیگری نبود که در کمپ به ایشان داده شود. وقتی به کمپ اصلی رسیدیم حال آقای بهمنیار دیگر خیلی خراب شده بود و هلی کوپتر هم هنوز به خاطر بدی آب و هوا نمی توانست بالا بیاید. در کمپ اصلی دست من برای کمک به آقای بهمنیار بازتر بود. در آنجا ما وسایل و داروهای بیشتری در اختیار داشتیم. ما یک چادر ۱۴ نفره بزرگ داشتیم که متعلق به شرکت پاراجولی بود و در بخشی از آن برای او یک مکان استراحت درست کردیم. شرکت آقای بهمنیار با ما متفاوت بود. ما نصف چادر را برایش خالی کردیم و حتی کیسه خواب و زیر سری خودم را هم برایش آوردم و در اختیارشان گذاشتم.
به لحاظ پزشکی چه کارهایی را برای ایشان انجام دادید؟
به ایشان اکسیژن وصل کردم. یکسری داروهای آنتی بیوتیک های قوی هم که داشتم به وی دادم. “ایترومایسین” و آمپول “دگزا” هم تزریق کردم که خوشبختانه حال ایشان بهتر شد. با هلی کوپتر هم صحبت کردیم و گفتند قرار است ساعت ۶ صبح بیاید. آقای بهمنیار داروها و اکسیژن را که گرفت حالشان بهتر شد. شب هم ما مرتب به او سر می زدیم که ببینیم وضعیتش چگونه است.
همراهان و اعضای گروه وی بسیار مضطرب و بی قرار بودند و خود آقای بهمنیار هم همین وضعیت را داشت. من آن ها را آرام کردم و فشار خون آقای بهمنیار را گرفتم و دستگاه هایی که داشتیم را به ایشان وصل کردم. در این زمان آرام تر شد و اکسیژن و داروی بیشتری به ایشان رسید. چون حالت تهوع نداشتند مقداری غذای گرم و سوپ به وی دادیم و حسابی گرم نگهش داشتیم. این کارها در بهبود وضعیت ایشان خیلی موثر بود. من آن شب تا صبح نخوابیدم و مراقب وی بودم.
کسی هم از ایران با شما تماس گرفت؟
بله؛ آقای دکتر مساعدیان با ما تماس گرفتند و جویای وضعیت آقای بهمنیار شدند. من هم علایم جسمی ایشان و کمک هایی که شده بود را برایشان تشریح کردم و گفتم که وضعیت تنفسی ایشان اصلاٌ خوب نیست ولی ما از هیچ کمکی دریغ نکرده ایم. تنفس آقای بهمنیار مناسب نبود. البته هر چه ارتفاع کمتر می شد حال ایشان هم بهتر می شد و وقتی به کاتماندو منتقل شدند خیلی وضعیتش بهتر شد.
شما تنها پزشک حاضر در آنجا بودید؟
یک تکنسین اتاق عمل هم آنجا بودند که خیلی دلسوزانه به ما کمک می کردند؛ منتهی راهنمایی های لازم را از من می گرفت.
هلی کوپتر امداد کی رسید؟
هلی کوپتر ساعت ۶ صبح رسید. من ایشان را رها نکردم و به خدمه هلی کوپتر هم گفتم که یکسره ما را به “کاتماندو” ببرد چون حال ایشان چندان مساعد نبود. البته هلی کوپتر ابتدا به ” لوکلا” آمد و سپس با هلی کوپتر دیگری به “کاتماندو” رفتیم. منتهی من وسایل شخصی خودم را همراه نیاوردم. چون خدمه هلی کوپتر گفت که برای وسایل جا نیست و آن ها باید با هلی کوپتر بعدی بیایند. حتی با اینکه هلی کوپتر به خاطر انتقال آقای بهمنیار آمده بود ولی هزینه خودم را که ۹۰۰ دلار می شد را شخصاً پرداخت کردم.
 شما خودتان قصد آمدن داشتید یا اینکه به خاطر مراقبت از آقای بهمنیار با هلی کوپتر آمدید؟
من به خاطر آقای بهمنیار آمدم. آقای دکتر مساعدیان تماس گرفتند و به من سفارش اکید کردند که مراقب ایشان باشم و من هم گفتم مطمئن باشید که من طبق وظیفه پزشکی و انسانی خودم ایشان را لحظه ای تنها نخواهم گذاشت. من هم تا “کاتماندو” با ایشان آمدم و در آنجا در فرودگاه با آمبولانس به یک کلینیک پزشکی که متعلق به آمریکایی ها بود رفتیم که بسیار مجهز بود. در آنجا ریه های ایشان را به صورت کامل معاینه کردند و کارهای لازم را برایش انجام دادند که مشخص شد آقای بهمنیار “ادم ریوی” کرده اند. پزشکان آمریکایی آنتی بیوتیک های جدید و یکسری داروی تازه برای ایشان تجویز کردند.
در خبر های منتشر شده اولیه هیچ اشاره ای به کمک های شما نشده بود. از این موضوع ناراحت نشدید؟
صحبت های دیگران برای من مهم نیست من به وظیفه پزشکی خودم عمل کرده ام. ببینید وظیفه یک پزشک همین است. یک پزشک واقعی حتی اگر در مسیر فتح قله اورست باشد هنگامی که یک کوهنورد احتیاج مبرم به کمک داشته باشد نمی تواند فتح قله را به نجات جان یک انسان ترجیح دهد. پزشکان واقعی همیشه به وظیفه انسانی خود عمل می کنند و آن را بر هر چیز دیگری ترجیح می دهند. نجات جان یک انسان برای یک پزشک از همه چیز حتی فتح قله اورست هم مهم تر است.
گفتگو: بهزاد خالوندی، رضا رحمتیان
منبع: کوهستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *