کوهنوردان غربی

سلام بر همگی،بهترین تصمیم چیست؟
تصور کنید شما و تیمتان در آخرین بارگاه یک قله هیمالیایی هستید (و آخرین فرصت صعود قله را دارید).
در روز حمله یکی از بهترین نفرات تیم شما خوب به نظر نمی رسد،و شما به وضوح علائم ارتفاع زدگی را در او می بینید.
او اصرار دارد صعود کند. بهترین تصمیم چیست؟
آیا به او اجازه می دهید ادامه دهد؟هنوز ۷-۸ ساعت تا قله راه هست.
آیا به او اجازه می دهید به تنهایی باز گردد؟


Hi every one

Imaging you and your team are on final camp on a Himalayan peak, (And it is your final chance to reach the summit).

On summit push one of your best team-mate looks not good, and you see clear sign of acute mountain sickness (AMS).

He persists to continue climbing. What is best decision?

Do you allow him to continue?there is still 7-8 hours to the top.

do you let him come back alone?

سوال مطرح شده توسط آقای علی پارسایی و  پاسخ های کوهنوردان غربی (که به احتمال زیاد اغلب آنها انگلیسی هستند) که بسیار گویا هستند و نکات جالب و آموزنده فراوانی دارند.

جهت نمایش پاسخها بر روی ” ادامه” کلیک کنید

کوهنوردان غربی

 

سوال
۲۸ مرداد ۱۳۸۷:سلام بر همگی،
بهترین تصمیم چیست؟
تصور کنید شما و تیمتان در آخرین بارگاه یک قله هیمالیایی هستید (و آخرین فرصت صعود قله را دارید).
در روز حمله یکی از بهترین نفرات تیم شما خوب به نظر نمی رسد، و شما به وضوح علائم ارتفاع زدگی را در او می بینید.
او اصرار دارد صعود کند. بهترین تصمیم چیست؟
آیا به او اجازه می دهید ادامه دهد؟هنوز ۷-۸ ساعت تا قله راه هست.
آیا به او اجازه می دهید به تنهایی باز گردد؟

پاسخها

imkevinmc
28 مرداد ۱۳۸۷:
مسئولیت اولیه هر تیمی سلامتی همه اعضاء است. از میان فهرست علائم ارتفاع زدگی اگر کسی سه تا از آنها را داشته باشد کافی است تا صعود متوقف شود.
قله بار بعد سر جای خودش خواهد بود، اما بی توجهی به موقعیت ممکن است جان بهترین همنورد شما را بگیرد.
شک نباید کرد

———

Alex Roddie
28 مرداد ۱۳۸۷:
مسلم است که فورا به همراه همنوردتان به ارتفاع پایین تر بر می گردید. اصلا ارزش آن را ندارد.

——–

taz_116
28 مرداد ۱۳۸۷:
به همراه او پایین می روید. لحظه ای نباید تردید کرد چرا که من هم امید دارم او برای من همین کار را انجام دهد.

——-

petellis
28 مرداد ۱۳۸۷:
او را با سورتمه به پایین بفرستید. ظرف چند دقیقه به ارتفاع مناسب می رسد.

——

Caralynr
28 مرداد ۱۳۸۷:
معلوم است که شما همراه با او باز می گردید. واقعا هیچ گزینه دیگری نیست. من در موقعیت مشابهی قرار گرفته ام. تقریبا ۲-۳ ساعت تا قله راه بود. همنوردم شروع کرد به لرزیدن، بی حال و گیج بود و تعادل نداشت. شب قبل و آن روز صبح عالی بود، یخ، هوا، و غیره. و تنها دوره هوای خوبی بود که در برنامه مان داشتیم. بنابراین بله، می توانستم به تنهایی صعود کنم و احتمالا موفق هم می شدم (اگر چه مطمئن نیستم از صعود انفرادی یک قسمت لذت میبردم!) اما با چه هزینه ای؟ هر کس در کوه چنان وضعیتی داشته باشد با این خطر مواجه است که تصمیم معقولی نگیرد (شخصی که همراه من بود در واقع در هنگام بازگشت، در این مورد شروع به صحبت کرد که می شود براحتی به پایین پرید تا سریعتر برسیم) و باید همراه با کسی پایین بیاید، نه اینکه تنها گذاشته شود.

——

Trangia
28 مرداد ۱۳۸۷:
چنانچه بقیه گفته اند پاسخ روشن است. هیچ قله ای ارزش جان انسانی را ندارد.
چرا می پرسی؟

——

Nigel Modern
28 مرداد ۱۳۸۷:
شکی نیست.. همنورد خود را تنها می گذاری و قله ات را صعود میکنی…همیشه می توانی وقتی برگشتی یک همنورد دیگر پیدا کنی…راستی نام واقعی شما چیست، چون ممکن است یک روز بر حسب اتفاق بخواهیم با هم صعود کنیم؟ همین که حتی به فکر کمک به همنوردت هستی معنی اش این است که به من به اندازه کافی توجه نمی کنی:O)

——

almost sane
28 مرداد ۱۳۸۷:
آیا این آخرین بخت شما برای صعود قله است؟ چه کسی از آینده خبر دارد؟

اگر همنورد شما علائم ارتفاع زدگی دارد به او اجازه ندهید ادامه دهد. اگر غذا و سوخت دارید و هوا به شما اجازه می دهد، می توانید یک روز دیگر در کمپ بمانید و ببینید حال او بهتر می شود یا نه.

گزینه های دیگر: یک نفر با شخص بیمار می ماند و دیگران به سمت قله می روند.
همگی با هم باز می گردند و به مسائلی مثل زمان پایان مرخصی توجهی نمی کنند و بیشتر باقی می مانند و وقتی همه استراحت کردند یک تلاش دیگر می کنند.

———


۴۷۱۲topo
29 مرداد ۱۳۸۷:
همچنان که دیگران گفته اند- شما باید او را از ادامه باز دارید (به هر وسیله ای که شده) و او را همراه با یک نفر به پایین و به ارتفاع مناسب می فرستید. اگر شما جای آن فرد بودید چه انتظاری از دوستانتان داشتید؟ افراد معمولا رفتار منطقی ندارند، بخصوص در ارتفاعات، و این اغلب دوستان ما هستند که می توانند تصمیم مناسب را برای ما بگیرند وقتی خود ما قادر به تصمیم گیری منطقی نیستیم. این هم یکی دیگر از مزایای کوهنوردی با دوستان است و یکی از دلایلی که تعداد زیادی از کسانی که به صورت انفرادی صعود می کنند دیگر باز نمی گردند- آنها فقط می توانند به صدای درونی خودشان گوش بسپارند و احتمالا این تفکرات توآم با توهم است. راستی Nigel شوخی کرده است.

——–

parsa
29 مرداد ۱۳۸۷:
تشکر از همه شما
یکی از شما پرسیده است که چرا این سوال را مطرح کرده ام. بسیار خوب بگذارید قضیه را روشن کنم. متاسفانه این سوالات بر مبنای یک حادثه واقعی بوده است.
تیم همنورد خود را رها کرد!
به او گفتند باز گردد. (آنها دو جی پی اس و تلفن ماهواره ای داشتند ولی به او چیزی ندادند.)
بعد از مدتی او را دیدند که از فاصله دور به دنبال آنها می آمد. بعد از مدتی دیگر ادامه نداد.
بقیه حوالی ۵ بعدازظهر به قله رسیدند، عکس گرفتند و بازگشتند. معلوم نیست چرا سعی نکردند به او برسند. هوا خراب شد و آنها بعد از شب مانی اجباری در حوالی ۵ صبح به کمپ آخر رسیدند. اما خبری از همنوردشان نبود!!
آنها بدون هیچ تلاشی برای جستجو و نجات به کمپهای پایین بازگشتند. شب بعد نور چراغ پیشانی او در حوالی هرم قله دیده شد، اما بقیه تیم فقط سعی می کردند فرود بیایند (هوا نه خوب و نه بد بود) گاهی باز می شد گاهی طوفانی. اما حالا او مرده است و اعضا تیم می گویند تصمیم درستی گرفته اند! آنها می گویند وقتی متوجه شدیم او نمی تواند ادامه دهد به او پیشنهاد کردیم با یکی از ما بازگردد. او قبول نکرد و بعد قبول کرد به تنهایی بازگردد.
و هیچ تقصیری متوجه ما نیست.
——————-
من شخصا معتقدم عملکرد آنها، حال هر توجیهی بیاورند، غیر قابل قبول بوده است، من معتقدم یک تیم به منزله یک نفر است(همه باید به هم کمک کنند)
من فکر می کنم خطوط قرمزی در کوهنوردی وجود دارد و اولین آنها سلامتی همه اعضا تیم است.
فقط می خواستم نظرات شما را بدانم.
باز هم ممنون

———-

Kenton Cool – Dream Guides http://www.dream-guides.com/
29 مرداد ۱۳۸۷:

کجا اتفاق افتاده است؟؟؟

———-

Al Evans
29 مرداد ۱۳۸۷:
به Kenton جواب بده، طبیعی است نمی توان تصور کرد شما دوست خود را رها کنید تا بمیرد، چطور حتی می توانی چنین سوالی بپرسی؟

———

Damo
29 مرداد ۱۳۸۷:

شبیه حادثه مرگ سامان نعمتی، امسال، در نانگاپاربات است.
http://www.sharedsummits.com/content/view/196/65/

———

Nigel Modern
29 مرداد ۱۳۸۷:
من معتقدم یک تیم به منزله یک نفر است(همه باید به هم کمک کنند)،
حرف درستی است، امیدوارم نظر قبلی من را اشتباه برداشت نکرده باشی.

——–

Kenton Cool – Dream Guides http://www.dream-guides.com/
29 مرداد ۱۳۸۷:
گند زدند. من کریس وارنر رو که در لینک بالا بلاگ می نویسه میشناسم. در این مورد چیزی نشنیده بودم اما روی بعضی از این کوه ها از این اتفاقات زیاد می افته. سر هر چی بخوای با شما شرط می بندم که اینها یک گروه کوهنورد بودند که همدیگه رو خوب نمی شناختند، هر کس برای خودش کوهنوردی می کرده. اون نوشته که اون کوهنورد تجربه ۸۰۰۰ متری نداشته می خوام بدونم کل تیم چه تجربه ای داشته، انگار یه جورایی عقلشون رو از دست داده بودند. خیلی ناراحت کننده است!!

——–

۳۵yroldheid
30 مرداد ۱۳۸۷:
آیا به این بستگی ندارد که او چقدر اصرار کند؟ اگر با صحبت نتوانید او را متقاعد کنید چه؟ آن وقت مشکل خواهد بود. آیا مجبورید او را بکشانید پایین؟
هوووم

Mr Lopez
30 مرداد ۱۳۸۷:
قطعا. یک نفر ارتفاع زده نمی داند چه اتفاقی دارد می افتد، طیف آن از توهم شروع می شود تا جایی که حتی نمی داند کیست یا کجاست. می توان او را مانند پیرمردی دید که مشاعر خود را از دست داده یا بیماری آلزایمر دارد (یا کسی که کوکائین مصرف کرده است)، متوجه منظورم شدید که؟


*****************

می بینید اروپایی ها چه نظری داشته اند. اینها در حد حرف نیست. اگرچه به قول Kenton Cool در میان کسانی که یکدیگر را خوب نمی شناسند این موارد پیش می آید اما گذشته از Caralynr که تجربه مستقیم خودش را مطرح کرده است، موارد متعددی دیگری می توان پیدا کرد که کوهنوردان اروپایی صعود قله را فدای نجات همنورد خود یا حتی غریبه ها کرده اند؛ اندرو برش (Andrew Brash) کانادایی و همراهانش در ۲۰۰ متری قله اورست در سال ۲۰۰۶ از صعود منصرف شده و یک استرالیایی غریبه را که توسط همراهانش از یک تیم بین المللی رها شده بود، و یک شب را به تنهایی گذرانده بود، نجات دادند ( برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: http://www.cbc.ca/news/viewpoint/yourspace/brash_everest.html).

اما صعود سال ۱۹۵۳ آمریکایی ها در کی ۲ یک نمونه بسیار عالی از کمک اعضا یک تیم به یکدیگر است. قسمت هایی از ماجرای آن را بخوانیم:
تا اول آگوست مسیر تا کمپ ۸، در ارتفاع ۷۸۰۰ متری، و ابتدای شانه صعود شده بود. و اعضا تیم روز بعد آنجا جمع شدند تا برای صعود نهایی آماده شوند. اما چند روز بود که به تدریج هوا داشت خراب می شد. و بزودی طوفان شدیدی از راه رسید…اما با تداوم طوفان وضعیت آنها جدی تر می شد… در ۶ آگوست امیدی به باز شدن هوا نبود و تیم برای اولین بار راجع به بازگشت صحبت کرد.
روز بعد هوا باز شد ولی بسرعت از صعود منصرف شدند چرا که آرت گیلکی (Art Gillkey) بیرون چادر از حال رفت. هوستون تشخیص thrombophlebitis (ایجاد لخته خون در سیاهرگها) را داد که می تواند در سطح دریا خطرناک باشد ولی در ارتفاع ۷۸۰۰ قطعا مهلک است. آنها چاره ای نداشتند جز آنکه همنوردشان را به هر صورت ممکن نجات دهند. در حالیکه آنها معتقد بودند بخت نجات او اگر محال نباشد، بسیار کم است اما هرگز فکر رها کردن او برای لحظه ای از مغزشان خطور نکرد. اما خطر زیاد بهمن و خراب شدن مجدد هوا آنها را برای چند روز دیگر در کمپ ۸ نگه داشت.

۱۰ آگوست وضعیت آنها بحرانی شده بود. گیلکی نشانه های pulmonary embolism (التهاب ریوی) داشت و حالش هر لحظه بدتر می شد، و کل تیم هنوز در ارتفاعی بودند که در نهایت همه آنها را از بین می برد. با وجود تداوم طوفان و خطر بهمن آنها به این نتیجه رسیدند که راهی جز فرود ندارند… در نهایت به ارتفاعی رسیدند که مجبور بودند از یک تراورس یخی خطرناک عبور کنند تا به کمپ ۷ در ارتفاع ۷۵۰۰ برسند. .. جرج بل (George Bell) در یک قسمت بر روی یخ بلور لغزید و و همراهش تونی استرتر (Tony Streather) را با خود به پایین کشید. طناب آنها به طناب بقیه گیر کرد و همه، بجز کریگ (Craig) که در طناب نبود، لغزیدند. در نهایت شوئنینگ (Schoening) که در حال حمایت گیلکی و مولنار (Molenaar) بود موفق شد ۶ نفر را از سقوط و مرگ حتمی نجات دهد.
…گیلکی را در کارگاه قرار دادند و بقیه آن تیم فرسوده چادرهای کمپ ۷ را آماده می کردند که صدای فریاد گیلکی را شنیدند. وقتی بیتس (Bates) و مولنار رفتند که او را برگردانند اثری از او نیافتند؛ فقط شیاری بر روی برف در جایی که او قرار داشت. به نظر می رسید بهمن او را با خود برده است.

بازگشت تا کمپ اصلی ۵ روز دیگر طول کشید.
… علی رغم بسیاری دیگر از صعود های کی ۲ که با تلخی و کدورت خاتمه یافته اند، مانند هیئت ۱۹۳۹ ویسنر (Wiessner) یا صعود موفق ایتالیایی ها در سال ۱۹۵۴، برنامه ۱۹۵۳ رشته دوستی را بین اعضا آن گروه برای همیشه مستحکم کرد. هوستون می گوید: “ما مثل غریبه ها به آن کوه رفتیم و مثل برادر بازگشتیم.” … جیم کوران در این باره گفته است: “نشانه ای از بهترین ها در کوهنوردی.” …مسنر گفته است که او اگر چه برای تیم ایتالیایی ۱۹۵۴ احترام قائل است اما برای تیم آمریکایی حتی احترام بیشتری قائل است و اضافه کرده است که اگرچه در صعود به قله شکست خوردند:” ولی به زیباترین شکل قابل تصور شکست خوردند”…

*****

خب، نمی توان از هر کسی انتظار داشت جان خود را برای نجات همنوردش به خطراندازد. چه موافق باشیم چه مخالف این هم بخشی از کوهنوردی است. اما دروغ گویی در این مورد پا گذاشتن بر بدیهی ترین اصول انسانی است. تیم نانگاپاربات، و مشخصا سهند عقدایی و کاظم فریدیان، خود متوجه شده اند که نمی بایست سامان ارتفاع زده را به حال خود رها کنند، و به همین دلیل کلا منکر ارتفاع زدگی او شده اند، و حتی در نظر نمی گیرند خود آنها بوده اند که علائم ارتفاع زدگی را در او دیده اند، اولین خبر آن را داده اند و آمپول دگزامتازون به او تزریق کرده اند.
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *