مورخه ۱۷ الی ۲۰ دی ماه ۳ تن ازاعضای باشگاه قاجر قروه و ۲ تن از کوهنوردان باشگاه قندیل پیرانشهر تلاش زمستانه بر روی مسیر ۵۲ لهستانی ها در علم کوه داشتند.
در این برنامه ۲ تن ازاعضا باشگاه قاجر(شهرام نعمتی و کورش دره وزمی)به قله شانه کوه صعود نمودند و دو تن دیگر محمد ظاهری از باشگاه قاجر و محمد امین محمدی از باشگاه قندیل پیرانشهر بر روی مسیر ۵۲ لهستانی ها تلاش نمودند.فردین خضری از پیرانشهر در حمل بار تا علم چال تیم را همراهی نمود.
گزارش برنامه در ادامه مطلب..
گزارش روزشمار برنامه بقلم محمد ظاهری..
چهارشنبه ۱۷ دیماه
روز چهارشنبە ساعت ۱۳:۳۰ بە همراە آقایان: شهرام نعمتی و کورش درەوزمی به سمت کلاردشت حرکت کردە و ساعت ۲۲ بە ونداربن می رسیم. آقایان محمدامین محمدی و فردین خضری هم از پیرانشهر آمدە و بە ما ملحق می شوند.
روز پنجشنبە ۱۸ دیماه
ساعت ۷:۴۵ از ونداربن بە مقصد پناهگاە سرچال حرکت کردە و در هوایی عالی و مطبوع بە مسیر ادامە می دهیم..خوشبختانە به علت حضور تیمهای قبلی، مسیر آمادە و برفکوبی شده می باشد و این قضیە کار را برایمان راحتتر می کند. بعد از دو ساعت کوهپیمایی، بە دشت بالای کشتی سنگ می رسیم و در زیر درخشش نور آفتاب استراحت کوتاهی می کنیم.
تیم کوهنوردان آزاد همدان بە ما می رسند و یکی یکی از ما عبور می کنند. تیمی یازدە نفرە کە هشت نفر وظیفە بارکشی تا سرچال و علمچال را بر عهدە گرفتەاند و با تقسیم بارها هرکدام کولەهای بەنسبت سبکی دارند.
بعد از عبور از کنگلکها بە شیب بهمنی و تند لیزبنک می رسیم و از یالِ مسیر زمستانە حرکت را ادامە می دهیم. در دو قسمت، یال بسیار پرشیب می شود و سرعتمان را کمتر می کند اما حرکت با ریتم کند ادامە دارد
بە ابتدای دشتِ زیرِ پناهگاه سرچال می رسیم و آقاشهرام را می بینم کە بە استقبالمان میآید. ایشان زودتر از همه در ساعت ۱۳ به پناهگاه سرچال رسیدە و برگشته تا به کاک فردین کمک کند..بار را تقسیم کرده و حرکت ادامە پیدا می کند.
پنج نفر از تیم کوهنوردان آزاد همدان بعد از بارگذاری در پناهگاه، بە سمت پایین سرازیر می شوند و بعد از خوش و بش با آنها بە حرکت ادامە می دهیم تا بالاخره ساعت ۱۴ به پناهگاه سرچال وارد می شویم.
آقای عباس محمدی از دیوارهنوردان مطرح کشور در پناهگاه حضور دارند و بعد از صحبت کردن با ایشان متوجە می شویم که قصد تلاش انفرادی و آلپی بر روی دیواره از مسیر ۵۲
دارند. کمی فکرم درگیر می شود چون قرار است دو کردە با هم در یک مسیر باشیم و این، کار را با مشکل مواجە می کند و ممکن است بە کار لطمە وارد شود.
شب را در پناهگاه می مانیم و بخاطر خستگی زیاد زود می خوابیم.
جمعە ۱۹ دیماه
صبح با فراغ بال از خواب بیدار شدە و بعد از صرف صبحانە و آماده شدن، به سمت علمچال حرکت می کنیم. مسیر سرچال به علمچال نسبت بە تابستان بسیار راحتتر شدە است و بالا و پایین رفتنهای مکرر و حرکت بر روی مورنها(سنگهای یخچالی) را نداریم و چون مسیر آماده است سریعتر حرکت می کنیم..کاک فردین خضری قرار بوده کە در امر بارکشی به ما کمک کند و تا سرچال بیاید اما ایشان با بزرگواری شب را کنار ما ماندە و امروز هم بە ما کمک می کنند اما بخاطر کمبود تایم برای برگشت بە ونداربن، ایشان بعد از عبور از شیب انتهاییِ مشرف بە کمپ علمچال، کیسەبار سنگینی کە حاوی کلیەی لوازم فنی بود را زمین گذاشتە و با خداحافظی از ما بە سمت پایین سرازیر می شوند. درود بر همت و حس نوع دوستی بالای ایشان…
کیسە بار را برمی دارم و کولهی خودم را تقسیم می کنیم. بارهایمان سنگینتر شده اما خوشبختانه تا محل کمپ فاصلهای طولانی نیست. بعد از رسیدن به محل کمپ، زیر سنگ بزرگی چادر می زنیم.
تیم باشگاه قزل همدان در منطقه حضور دارند و قصد صعود یک روزهی دیواره از مسیر همدان ۶۸ دارند.امروز دو نفر از اعضای تیم شان بسمت دیواره حرکت کرده و قسمت گلسنگها را ثابت کشی می کنند تا در روز بعد تیم اصلی صعود کننده سریع تر و ایمن تر به ابتدای دیواره برسند.
وارد چادر شده و استراحت می کنیم. شب زود شام خورده و می خوابیم.
شنبە ۲۰ دیماه
ساعت ۲:۳۰ بامداد از خواب بیدار شده و بعد از صرف صبحانە به سمت دیواره حرکت می کنیم. از دور سه چراغپیشانی را می بینی کە در وسط گلسنگها هستند.
دو چراغ پیشانی مربوط بە تیم باشگاه قزل است کە قصد صعود یک روزه دارند و یک چراغ پیشانی هم مربوط به آقای عباس محمدی است کە قصد صعود مسیر ۵۲ لهستان دارند.
کیسهبار سنگین حاوی لوازم فنی، غذا و سوخت و لوازم شبمانی برای سه روز(دو روز دیواره و یک روز بازگشت از یخچال غربی) را با خود حمل می کنیم. وسط گلسنگها هستیم کە متوجه می شویم تیم همدان درحال پایین آمدن هستند و بخاطر شرایط از صعود امروز انصراف می دهند و صعودشان را به فردا موکول می کنند.
ما هم به پای مسیر می رسیم و با شروع به صعود، هوا کمکم روشن می شود. طول اول محمدامین سرطناب می رود در مدت زمان مناسبی بە کارگاه می رسد. قرار است بر اساس ترتیبی کە تابستان کار کردە بودیم بر روی مسیر فعالیت داشته باشیم و طولهای صعود را نوبتی سرطناب برویم. با رسیدن محمدامین به کارگاه طناب را برای یومار زدنِ من فیکس می کند و همزمان کیسهبار را بالاکشی می کند. من هم یومار می زنم و کیسهبار را هدایت می کنم. به کارگاه می رسم و محمدامین از من می خواهد کە طول بعدی را هم خودش سرطناب برود. قرار است مثل تابستان طول دوم و سوم را باهم یکسرە صعود کنیم تا زمان کمتری صرف شود. مانعش نمی شوم. با خودم می گویم این طول پنجاه متری به اندازه کافی اغواکننده و هیجانانگیز است کە محمدامین را برای صعودش ترغیب می کند.
ساعت حدود ۹ است و محمدامین طول دوم را شروع می کند. چند متر صعود عمودی و مستقیم و بعد از آن وارد شدن به یک کنج هفت متری و دوباره بیرون آمدن از کنج و ادامه صعود بە عبور از سەجاف کوچک و بعد از آن هم کارگاه زنجیر در ابتدای کتیبه مشهدیها زیر کلاهک بزرگ.
در ذهنم خودم را برای صعود کلاهک بزرگ آماده می کنم و محمدامین مشغول صعود است. وارد کنج می شود و از سە چهار میخ میانی می گیرد و از کنج خارج می شود.
تابستان این قسمت را من بدون انداختن میانی رد کردم اما این کار در زمستان باوجود پوتینهای بزرگ و شرایط سرما بسیار پرریسک است. انداختن میانی در داخل کنج هم باعث شکست طناب شده و هم اینکە سیزده الی چهارده متر طناب مصرف شده کە این امر باعث می شود در نهایت محمدامین به کارگاه زنجیر نرسد و پنج متر پایینتر از کارگاه متوقف شود.
در این قسمت با آقای عباس محمدی به هم گره می خورند و چند پیچیدگی باعث توقف کار همه ما می شود. بخاطر شرایط سخت و سرما و پیچیدگی کار با دشواری مواجە می شود و عباسآقا کە بە صورت انفرادی صعود می کند، در زمان بالاکشی کیسەبارش مجبور به استفاده از طناب ما می شود و گره کار بیشتر هم می شود.
از طریق بیسیم با محمدامین در ارتباطم و سعی می کنم او را به آرامش دعوت کنم و در این سو خودم به مدت حدود هفت ساعت در کارگاهِ نیمهمعلق ایستادهام و سرما در تمام وجودم نفوذ کرده و مثل چوب خشک شدهام، جوری کە وقتی پایم را تکان می دهم تمام بدنم درد می گیرد اما در این رابطه به محمدامین چیزی نمی گویم تا از لحاظ روانی تحت فشار نباشد. با ارتباط بیسیم آقا شهرام هم با ما ارتباط می گیردو وضعیت را جویا می شود. ایشان بهمراه کورش دره وزمی به قله شانه کوه صعود کرده و به کمپ بر گشته اند.
با توجه به شرایط پیش آمده کاری نمی شود انجام داد و باید یکی از تیمها پایین برود تا تیم بعدی بتواند کارش را ادامه بدهد.
هر جور حساب کتاب می کنم زمان را برای رسیدن به جای مناسبی کە بتوان شبمانی کرد را از دست دادهایم اما عباسآقا پرتلج(چادر مخصوص دیواره نوردی) دارد و هرجا بخواهد می تواند شبمانی کند و درضمن ایشان در حال انجام کار بزرگی هستند کە برای اولین بار انجام می شود و در صورت موفقیت برگ زرینی در تاریخ کوهنوردی ایران ثبت می شود.
همه این موارد را مرور می کنم و درنهایت تصمیم به بازگشت می گیرم و از طریق بیسیم از محمدامین می خواهم کە فرود بیاید که تا قـبل از تاریکی هوا بە کمپ برگردیم.
برای این برنامه زحمات زیادی اعم از بحث آمادهسازی و تمرین بیواک و تهیه تدارکات و راه طولانی شهرهایمان و دردسرهای شخصی، زحمات زیادی کشیده شده است اما واقعیت این است که باید تصمیم سخت و منطقی بر اساس شرایط موجود در وضعیت سخت، گرفته شود و باید اجازه نداد که این مسائل سبب بوجود آمدن بحران شود و اصرار به صعود سبب به خطر افتادن تیم شود.
محمدامین هم با منطق برخورد می کند و پایین میآید.
در دل آرزوی موفقیت برای آقای عباس محمدی می کنم با وجودی که خودم بسیار ناراحتم کە شرایط برای ما اینگونە پیچیده شد.
محمدامین پایین میآید و باهم گپ و گفتی می زنیم. طناب را میکشم و برای طول بعدی به پایین می ریزم و محمدامین دوباره فرود می رود. کیسهبار را جمع می کنم و به خودم متصل می کنم و فرود می روم. چند متر پایین تر صدای عباسآقا را می شنوم کە با صدای بلند می گوید “بچهها منم پایین میام”. ایشان یک طول دیگر صعود کرده و بنابر شرایطشان به پایین برمی گردد.
در پای مسیر از طریق بیسیم به آقاشهرام میگویم کە چادر را جمع کند تا بارسیدن ما به سمت سرچال پایین برویم و شب را داخل پناهگاه استراحت کنیم.
هر سه باهم گلسنگها را فرود میآییم تا به سمت کمپ سرازیر شویم. من بخاطر سنگین بودن کیسه بار سریع تر پایین می روم و زمانی که به کمپ می رسم، محمد امین ازطریق بیسیم اطلاع می دهد که طناب های ما که برای فرود یک تیکه از گلسنگها، به طناب های آقای عباس محمدی وصل شده بود، جمع نشده است. به علت دوریم از محل طناب ها از محمد امین خواهش می کنم که به بالا رفته و طناب ها را پایین بیاورد و خودم نیز بسمت دیواره برمی گردم تا به محمدامین کمک کنم. با توجه به خستگی و تاریکی این کار بسیار طاقت فرسا و پر ریسک بود که محمدامین بخوبی از پس آن بر می آید.
بعد از جمع کردن طناب ها بسمت کمپ بر می گردیم و متوجه می شویم آقاشهرام و کورش بارها را به سرچال منتقل کرده و دوباره به علم چال برگشته اند تا بارهای ما را هم پایین ببرند.درود بر همت والایشان.
با رسیدن به کمپ از تیم همدان و عباس محمدی خداحافظی کرده و به سمت پناهگاه سرچال سرازیر می شویم و در ساعت۲۲:۳۰ به پناهگاه می رسیم و بعد ازصرف شام می خوابیم.
یکشنبه۲۱ دیماه
ساعت ۷ از خواب بیدار شده و سریع کولهها را جمع می کنیم تا به سمت ونداربن برگردیم. با کولههای سنگین پایین می رویم و در هوای مناسبی برنامه را مرور می کنم. درست است برنامه با موفقیت کامل اجرا نشد اما برای اولین تجربه، تجارب گرانبها و ارزشمندی کسب کردیم که در صعودهای بعدی قطعا به دردمان می خورد.
کسی در مسیر تردد ندارد و با محمدامین و کورش در حالی کە باهم گپ می زنیم پایین می رویم. آقاشهرام بخاطر سنگینی وزن کولهاش سریعتر حرکت کرده تا کمتر زیر فشار باشد. به کشتی سنگ می رسیم و چند جرعە آب می نوشیم و خستگی درمی کنیم. ساعت۱۲ ظهر به نداربن می رسیم.
برنامه با رسیدن همه ما در ساعت ۱ بامداد به قروه خاتمه پیدا می کند.
در پایان مایلم از مجموعەی هیٸت مدیره باشگاه قاجر بخاطر پشتیبانیهای معنوی و فکری و همچنین فراهمآوردن بخش اصلی و بزرگ تجهیزات فنی و گروهی برنامه تشکر کنم.
همچنین از آقای فردین خضری ریاست محترم هیٸت کوهنوردی پیرانشهر کە در این برنامه به ما کمک کردن و با حضورشان در منطقه باعث دلگرمی ما بودند، سپاسگزاریم.
تشکر از آقایان حسین بهمنیار(هیمالیانورد و صعودکننده به قله کیدو) و رحمان مرادیانی جهت دراختیار گذاشتن بخشی از تجهیزات فنی و آقای مرتضی شیروانی مدیریت محترم فروشگاه لوازم کوهنوردی شاهو در سنندج که با ارسال کپسولهای گاز، به تیم ما کمک کردند.
اعضای شرکتکننده: آقایان شهرام نعمتی(سرپرست فنی) کورش درهوزمی و محمد ظاهری(سرپرست برنامه) از باشگاه قاجر قروه کردستان
محمدامین محمدی و فردین خضری از باشگاه قندیل پیرانشهر
دیدگاهتان را بنویسید