دریاچه سراب قروه
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
هر چه برگم بود و بارم بود،
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود،
هر چه یاد و یادگارم بود، ریخته ست.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟ «مهدی اخوان ثالث»
دیدگاهتان را بنویسید