طاووس مست…..
«در کنار گلبنی خوش رنگ و بو طاووس زیبا
با پر صد رنگ خود مستانه زد چتری فریبا
از غرورش هرچه من گویم یک از صدها نگفتم
نکته ای در وصف آن افسونگر رعنا نگفتم
تاج رنگینی به سر داشت، خرمنی گل جای پر داشت
در میان سبزه هر سو، بی خبر از خود گذر داشت…
روابط عمومی گروه کوهنوردی قاجر قروه

هر زمان بر خود نظر بودش سراپا
نخوتش افزون شد از آن چتر زیبا
بی خبر از کار دنیا
من که خود مفتون هر نقش و جمالم
هر زمان پابند یک خواب و خیالم
خوش بودم گرم تماشا
چو شد ز شور او فزون غرور او پای زشتش شد هویدا
هر کسی در این جهان باشد اسیر زشت و زیبا
چو غنچه بسته شد پرش شکسته شد تا بدید آن زشتی پا
هرکسی در این جهان باشد اسیر زشت و زیبا
من همان طاووس مستم چتر خود نگشاده بستم
یک جهان ذوق و هنر هستم ولی با صد دریغا
سینه ای بی کینه دارم روح چون آیینه دارم
گنج شعر و شور و حالم اینهمه نقدینه دارم
جلوه آن مرغ شیدا گفته جان پرور من
پای آن طاووس زیبا این دل بی دلبر من
در کنار گلبنی خوش رنگ و بو طاووس زیبا
با پر صد رنگ خود مستانه زد چتری فریبا
از غرورش هرچه من گویم یک از صدها نگفتم
نکته ای در وصف آن افسونگر رعنا نگفتم»
شاعر:  حسین معینی کرمانشاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *