HTML clipboard
یکی دیگر از مطالبی که تیم نانگا در سایت ایرانین چلنجر قرار داده اند و آن را سندی دال بر تبرئه خود می دانند نظرات بوریس نورمند در مورد حادثه است . البته همانگونه که بوریس نورمند یک بار برای نجات اعضاء تیم ــ نه سامان ـ به نانگا رفته بود تعجب آور نیست که برای بار دوم نیز به میدان بیاید نورمند در نوشته خود ضمن تشریح نحوه آمدنش به نانگا به ناتوانی تیم و همچنین ناراحتی اعضاء در مورد سامان اشاره می کند و در بخش پایانی تحلیل زیر را دارد .
« نمی توانم ادعا کنم که کمک من به تیم ایرانی نوعی عملیات نجات بوده است. من صرفا در زمانی بحرانی در صحنه حاضر بودم تا اطمینان حاصل کنم آنان می توانند به گونه ای منطقی بر آرزوهای قابل درک اما انتحاری خود که منجر به عملکردهایی از آن قسم شد فایق آیند. پنج کوه نورد تقریبا بی هیچ شکی بدون من هم قادر به انجام دقیق و محتاطانه این کار بودند .………..
HTML clipboard
البته اگر ۳ یا ۴ باربر ارتفاعی که در غیاب من دستور به صعود تا کمپ ۲ را گرفته بودند وارد عمل می شدند قطعا با خطر مرگ روبه رو بودند. چون برای رسیدن به پیکر سامان ۲۰۰۰ متر ارتفاع و ۳ روز کار سخت باقی مانده بود.
من روی تصمیم خود ایستادگی کردم تا نسبت به بازگشت کلیهی اعضا ء در عصر ۲۰ جولای به کمپ اصلی ﻣﻄﻣﺌﻦ شوم. باز تکرار می کنم هر گونه عملکرد دیگری تحت آن شرایط به شدت خطرناک و همچنین بی فایده بود چون بدون شک پیش از اتمام آن سامان جان باخته بود. از آن جایی که حتی ورزیده ترین باربران پاکستان هم تجربیات کافی برای این نوع کارها ندارند، زندگی افراد بیشتری حین عملیات نجات درمعرضخطر جدی قرار میگرفت همچون حادثه ی آگوست امسال در کی تو که ۲ تن از ۱۱ نفر کشته شده باربران پاکستانی بوده اند.
به عنوان تاییدی بر دشوار بودن هر نوع فعالیت امداد و نجات در ارتفاع بالا ماجرای “ایناک اوچویا” کوه نورد اسپانیایی بسیار ورزیده ای که به علت ادم مغزی در ارتفاع ۷۵۰۰ متری در می ۲۰۰۸ در آناپورنا جان باخت، کافی است.
تیمی بینالمللی متشکل از تعدادی از بهترین کوه نوردان دنیا همچون نلی استاک سوئیسی، Denis دنیس اوروبکوی قزاق و ” دن اوبوی کانادایی به کمک او شتافتند اما پس از ۴ روز تنها استاک توانست بدون آن که تجهیزاتی همراه خود داشته باشد ، به وی برسد. تیم پشتیبان به کمک هلی کوپتر و پزشک، در آن زمان ۱۵۰۰ متر مسیر سخت را پایین تر از آنان پیش رو داشتند.اوچویا پس از این ۴ روز علیرغم اقامت درچادر، خوردن غذا و آب و دریافت دگزامتازون جان باخت.
در مورد سامان احتمال زنده ماندن به مدتی طولانی تر و بدون وجود هیچکدام از عوامل بالا ( که در مورد اوچویا انجام شد) صفر بود.در مورد سامان اشتباهات زودتر اتفاق افتاده بود و درحقیقت وضعیت بعد از روز صعود قله غیرقابل جبران بود. در این جا می بایست رک و راست گفت که در ارتفاعات بالا هیچ اشتباهی قابل جبران نیست. حتی کوچکترین تصمیم گیری هایی که در زمان اتخاذ ممکن است منطقی هم به نظر آیند می توانند مبدل به اشتباهاتی مرگبار شوند.
دوسوال کلیدی در ارتباط با حادثه در این جا مطرح است:
۱) آیا هم تیمی های سامان کار اشتباهی انجام دادند که وی را تنها برگرداندند؟
۲) آیا هم تیمی های سامان کار اشتباهی کردند که کمپ ۴ را بدون او ترک کرده، پایین آمدند ؟
با نگاهی همراه با حسرت به گذشته، هر دوی این پرسش ها می تواند به عنوان تصمیماتی که به قیمت جان سامان بود، در نظر گرفته شود.
۱) بنا به مطلب فوق ، این امر آشکار است که سامان در مراحل آغازین ابتلا به ادم مغزی ارتفاع بالا بوده است. این ها تنها علتی است که می تواند رفتار نامعقول او را توجیه کند که از رد پاهای خود خارج شد.
این امر با سه شب زنده ماندن او تناقضی ندارد. ادم مغزی بیشتر روی واکنش های مغز تاثیر می گذارد (درتصمیم گیری) و در مرحله ی بعد بر ارگانیزم بدن. آیا باید همنوردان او شرایطش را تشخیص می دادند؟ در حقیقت این امر محتمل است که علاوه بر سامان هر یک از دیگر اعضای تیم نیز در یک سطحی از بیماری ارتفاع قرار داشته اند. هم نوردان سامان بیش ازخود او مسوولیت بیشتری برای شرایط او نداشته اند. نشانه های شروع ادم مغزی در اشکال مختلفی می تواند دیده شود و وضعیت سامان خیلی بی شباهت به آن (اشکال بروز ادم مغزی) بوده است که بتواند مرگ آور بودن آن حتی برای همنوردانی سالم یا پزشکی ماهر مورد تشخیص واقع شود. همنوردان او کار درستی کردند که به او دگزامتازون تزریق کردند و دستور بازگشت دادند. این که برای بازگشت به وسیله ی ۵ عضو دیگر تیم همراهی نشده است احتمالا بدین سبب بوده که ایشان نتوانستند پیش بینی کنند که از این پس رفتار او چه قدر نامعقول خواهد شد.( این که او همراهی نشده نفرات دیگر اعضاء تیم را تا آخر عمر درگیر خواهد کرد اما احتمالا آنها نتوانستند پیش بینی کنند که از آن لحظه به بعد رفتار او غیر منطقی می شود ) ـاین بخش در سایت ایرانین چلنجر سانسور شده است ـ باید درک شود که هیچ کدام از حوادث کوهستان ، حتی حوادث کوچک با اهداف کینه جویانه همراه نمی باشد و ابدا این امکان وجود ندارد همنوردان سامان عمدا زندگی او را به خطر انداخته باشند. ایشان دربیشتر ساعات روز بعد از صعود، علیرغم اینکه نمی دانستند کجا را جستجو کنند به امید امداد به او ماندند (در کمپ۴ ) و با توقف طولانی در آن جا زندگی خود را به شدت به خطر انداختند. باید گفت که سامان به آسانی ترک نشده بود«.
در مورد سئوال اول که بوریس مطرح می کند و خود نیز پاسخ می دهد . مطالب عنوان شده توسط بوریس مبنی بر مشکل تیم و سرپرست در تصمیم گیری بدلیل احتمال داشتن سطحی از بیماری ارتفاع با نوع برخورد سرپرست و اعضاء تیم در تناقض آشکاری است زیرا نه تنها آنها از کار خود دفاع کرده و هیچ اشتباهی را ـ بهر دلیل ـ نمی پذیرند بلکه با عنوان اینکه سامان تمرد کرده و او زما نی که ما را دید خود را پنهان کرد، هر گونه مسئولیت را از خود دور و سامان را مقصر معرفی می کنند یعنی همان کسی که بدلیل ارتفاع زدگی نیازمند همراهی و کمک انسانی دیگر ـ چه همنوردانش و چه یک کوهنورد دیگرحاضر در آنجا که سامان از هر دو محروم بود ـ بوده است و این موضوع بوضوح نشان می دهد که این نفرات مشکل ارتفاع نداشته اند بلکه مسئله قله پرستی و رجحان ایستادن بر قله به قیمت جان همنورد در کار بوده است موضوعی که حتی امروزنیز از آن دفاع می کنند . و اگر این نباشد این قهرمانا ن! شهامت پذیرش مسئولیت و توان پاسخگویی وقدرت نقد خود را ندارند .
اما در رابطه با سئوال دوم که نورمند عنوان می کند که سامان به راحتی ترک نشده است و به ماندن تیم در کمپ ۴ اشاره می کند باید گفت که تیم پس از ۲۷ ساعت تلاش برای فتح قله و بازگشت به چندین ساعت استراحت وتمدید قوا برای ادامه مسیر بازگشت نیازداشته پس نمی توان این چند ساعت استراحت را به حساب سامان گذاشت .زیرا سرپرست فنی تیم خود به این مسئله اذهان داشت که ما بعلت خستگی چند ساعتی درکمپ های ۳و۴ماندیم.
دیدگاهتان را بنویسید